سلام فرفری جانم:
نامه ی قبلی،نامه ی تولدت نا تمام ماند.نتوانستم تمامش کنم....مانند تمام حرف هایی
که پشت میزهای کافه ها زدم،مانند 95/2/2 همان شبی که در اتاق خوابت نصفه نیمه و
نا تمام به خواب رفتم،مانند گریه های شب آخر رو به روی آ اس پ،مانند جمله های آن
شبم که با بوسه های بی هوا و تهی از عشق ات نا تمام شان گذاشتی،مانند بوسه
های آن شبم که باز با رفتنت با باز نیامدنت نا تمام شان گذاشتی...آره جانم خوب که
نگاه کنم،خوب که نگاه کنی میبینم و میبینی که:
"میان من و تو همه چیز ناتمام مانده است"
دیگر یک نامه آن هم در این دنیای مجازی بی سر و ته که چیزی نیست.هربار که اینجا
برایت مینویسم با خود تصور میکنم که اگر کلماتم را بخوانی چه حسی خواهی داشت
چه خواهی گفت؟ و ذهن خسته ی من حال به من میگوید لابد خواهی خندید،خواهی
پرسید که اصلا مگر بین من و تو چیزی هم شروع شده که بخواهد تمام شود یا ناتمام
بماند...
نمیدانم فرفری جانم،نمیدانم.پنج شنبه ی هفته ی پیش دیدمت.راستش را بخواهی
ندیدمت فقط لحظه ی اولی که با خرزهره تو تولد دکتر از پله ها بالا اومدید دیدمت و بعد
حتی دزدکی هم نگاهت نکردم! میترسیدم....باورت می نامه های من برای فرفری...
ادامه مطلبما را در سایت نامه های من برای فرفری دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9ferferimd بازدید : 69 تاريخ : يکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت: 10:53